جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ل
معین
لورکند
(کَ) (اِمر.) زمینی که سیلاب آن را کنده و گود کرده باشد.
ل
معین
لورک
(رَ) (اِمصغ.) کمان حلاجی.
ل
معین
لولیده
(دِ) (اِمف.)۱- (عا.) در جای خود جنبیده.۲- به آهستگی رفت و آمد کرده.
ل
معین
لوطی
(ص.)۱- جوانمرد، بخشنده.۲- غلامباره.
ل
معین
لولیدن
(دَ) (مص ل.)۱- (عا.) در جای خود جنبیدن و پیچیدن.۲- رفت و آمد کردن به آ...
ل
معین
لوشه
(لَ یا لُ ش) (اِ.) = لویشه. لبیشه: لب (حیوان و انسان)، لوچه.
ل
معین
لوی ئیل
(اِمر.) سال نهنگ، سال پنجم از دورة دوازده سالة ترکان.
ل
معین
لولی
(ص نسب.)۱ - کولی، بی خانمان.۲- بی شرم، بی حیا.
ل
معین
لوی
(لَ وا) (اِمص.) پیچش شکم و درد آن.
ل
معین
لولو خرخره
(خُ خُ رِ) (اِمر.) نک لولو.
«
‹
57
58
59
60
61
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها