جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ل
معین
لوچ
(ص.) (عا.) دوبین، احول.
ل
معین
لولا
(لُ) (اِ.) قطعهای فلزی که در یا پنجره را به چهارچوبه وصل کند.
ل
معین
لووردراپه
(وِ دِ پِ) (اِ.) نوعی پردة عمودی به صورت نوارهای باریک متعدد، پردآویز...
ل
معین
لول
(ص.) = لور: بی شرم، بی حیا.
ل
معین
لوند
(لَ وَ) (ص.)۱- روسپی، فاحشه.۲- عشوه گر.
ل
معین
لوغیدن
(دَ)(مص م.)۱ - آشامیدن.۲- دوشیدن.
ل
معین
لونالون
(لُ لُ) (ص مر.) رنگارنگ، رنگ به رنگ.
ل
معین
لوعت
(لَ عَ) (مص ل.)۱- بی تابی کردن.۲- سوزش دل از غم یا عشق.
ل
معین
لون
(لُ) (اِ.) رنگ، گونه. ج. الوان.
ل
معین
لوطی گری
(گَ) (حامص.) جوانمردی.
«
‹
58
59
60
61
62
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها