جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ل
معین
لاحول
(حَ) (جملة اسمی) مختصر «لاحول ولا قوة الابالله) نیست نیرو و قوتی مگر ...
ل
معین
لازمه
(زِ مِ) (اِفا.)۱- مؤنث لازم.۲- مقتضی.۳- مقرون، همراه.
ل
معین
لاحق
(حِ) (اِفا.)۱- آن که از پس چیزی آید و بدو پیوندد؛ رسنده، واصل.۲- پیون...
ل
معین
لازم الاجراء
(زِ مُ لْ اِ) (ص مر.) امری که اجرای آن واجب باشد.
ل
معین
لاحظ
(حِ) (اِفا.)۱- به دنبال چشم نگرنده.۲- نگرنده.
ل
معین
لاله گشتن
(~. گَ تَ) (مص ل.) (کن.) سرخ شدن.
ل
معین
لافح
(فِ) (اِفا.)۱- به شمشیر زننده.۲- سوزنده.
ل
معین
لاشه
(ش)(اِ.) = لاش:۱- مردار، لاشه، جسد.۲- پست، زبون.۳- تاراج، غارت.۴- مجاز...
ل
معین
لاله عباسی
(~. عَ)(اِمر.)تیرهای از گیاهان ویژه نواحی گرمسیری درختی، علفی و بوته...
ل
معین
لاف و گزاف
(فُ گَ) (اِمر.) سخنان بیهوده، ادعای بی اصل.
«
‹
5
6
7
8
9
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها