جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
ن
ناز خریدن
(خَ دَ) (مص ل.) ناز کشیدن، ناز و کرشمة معشوق را تحمل کردن.
معین
ن
ناس
(اِ.) نک. نسوار.
معین
ن
نازپرورده
(پَ وَ دِ) (ص مف.) کسی که در رفاه و آسایش پرورش یافته.
معین
ن
ناز
(اِ.)۱- فخر، افتخار.۲- غمزه، کرشمه.
معین
ن
نازیسم
(اِ.) اصول و عقاید حزب ناسیونال سوسیالیست آلمان که آمیزهای بودهاست ...
معین
ن
نازنین
(زَ) (ص نسب.)۱- دوست داشتنی.۲- زیبا، ظریف.۳- معشوق.
معین
ن
ناری
(اِ.) جامة پوشیدنی، لباس.
معین
ن
نازیدن
(دَ) (مص ل.)۱- ناز کردن.۲- فخر کردن، تکبر نمودن.
معین
ن
نازنده
(زَ دِ) (ص فا.) نازکننده.
معین
ن
نارگیل
(اِ.) درخت بلند یک پایة گرمسیری با میوة درشت و بیضی شکل.
«
‹
11
12
13
14
15
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها