بایگانی‌های ن - صفحه ۱۳۷ از ۱۴۰

معین ن

(رُ)(اِمر.)۱- نصف چهره. مق تمام رخ.۲- منظرة هرچیز از جانبین.

معین ن

(فَ) (اِ.) گیاهی است که مانند پیچک به اشیاء اطراف خود می‌پیچد و بالا م...

معین ن

(تِ) (ص مف.) ناپدید، معدوم.

معین ن

(دَ) (اِمر.) تخت، مسند کوچک.

معین ن

(لِ) (اِ.)۱- نیل.۲- (ص.) کبود.

معین ن

(نِ یا نَ یَ)(اِ.) نی زار، کشت زار نیشکر.

معین ن

(چِ) (اِ.)۱- بالاپوش کوتاه.۲- شمشیر و تفنگ کوتاه.۳- هرچیز کوتاه و ناقص...

معین ن

(نِ) (اِ.) آلت تناسلی.

معین ن

(مِ) (اِ.)۱- نصف هر چیز.۲- پارچه‌ای که به وسیلة آن روی خود را پوشند، ب...

معین ن

(اِمر.)۱- میان روز، وسط روز.۲- نام سیستان.۳- نام پرده‌ای از موسیقی.

سایدبار