جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
ن
نیوشا
(نِ) (ص فا.) شنوا، درک کننده.
معین
ن
نیواره
(نِ رِ) (اِ.) وردنه ؛ چوبی استوانهای که خمیر نان را با آن پهن میکنند...
معین
ن
نیو
(ص.) دلیر، شجاع، پهلوان.
معین
ن
نیمکت
(کَ) (اِ.) نوعی صندلی دراز و پهن که چند نفر بتوانند روی آن بنشینند.
معین
ن
نیمچه
(چِ) (اِ.)۱- بالاپوش کوتاه.۲- شمشیر و تفنگ کوتاه.۳- هرچیز کوتاه و ناقص...
معین
ن
نیمور
(نِ) (اِ.) آلت تناسلی.
معین
ن
نیمه
(مِ) (اِ.)۱- نصف هر چیز.۲- پارچهای که به وسیلة آن روی خود را پوشند، ب...
معین
ن
نیمروز
(اِمر.)۱- میان روز، وسط روز.۲- نام سیستان.۳- نام پردهای از موسیقی.
معین
ن
نیک انجام
(اَ) (ص مر.) خوش عاقبت.
معین
ن
نیک افتادن
(اُ دَ) (مص ل.) خوشایند بودن.
«
‹
136
137
138
139
140
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها