جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
ن
ناوی
(ص نسب.) سربازی که در نیروی دریایی خدمت میکند.
معین
ن
ناوبان
(اِمر.) کشتی بان.
معین
ن
نانورد
(نَ وَ) (ص.) ناپسند.
معین
ن
ناوگان
(اِ.) کشتیهای جنگی، مجموعهای از ناوها.
معین
ن
ناوانیدن
(دَ) (مص م.) خم کردن، خم دادن.
معین
ن
نانوا
(ص. اِ.) نان پز.
معین
ن
ناوک
(وَ) (اِمصغ.) تیر، تیری که با کمان اندازند.
معین
ن
ناوارد
(رِ) (ص.) ناآشنا به کار، ناشی.
معین
ن
نانو
(اِ.)۱- نوعی گاهواره.۲- لالایی، سرود خواب.
معین
ن
ناوچه
(چَ یا چِ) (اِمصغ.) کشتی جنگی کوچک.
«
‹
27
28
29
30
31
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها