جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
ن
ناهنجار
(هَ) (ص.)۱- درشت و ناهموار.۲- نامعقول، ناپسند.
معین
ن
نان و آب دار
(نُ) (ص فا.) (عا.) پرمنفعت، پردرآمد.
معین
ن
ناچار
(ق.) ناگزیر، بیچاره.
معین
ن
ناوناوان
(ق.) خرامان، جلوه کنان.
معین
ن
ناهموار
(هَ) (ص.)۱- نامساوی.۲- نامناسب.۳- دارای پستی و بلندی.۴- غیر مسطح.
معین
ن
نان دانی
(اِمر.)۱- (عا.) محلِ درآمد و کسب و کار.۲- مجازاً: شکم، معده.
معین
ن
ناپسند
(پَ سَ)(ص.) فاقد حالت پسندیدگی، ن اخوشایند، نامطلوب.
معین
ن
ناوشکن
(ش کَ) (ص فا. اِ.) کشتی جنگی تندرو که کشتیهای جنگی را دنبال کند و مجه...
معین
ن
ناهض
(هِ) ۱- (اِفا.) برخیزنده، قایم.۲- مکان مرتفع.۳- (اِ.) گوشت بالای بازو....
معین
ن
نان خورش
(خُ رِ) (اِمر.) هر چیزی که به عنوان خورش با نان خورده شود.
«
‹
29
30
31
32
33
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها