جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
ن
ناگهان
(گَ) (ق.) بی خبر، ناگاه.
معین
ن
ناکار
(ص.) (عا.) کسی که ضربة کاری خورده و صدمة شدید دیده باشد.
معین
ن
نبذ
(نَ بَ) (اِ.) چیز اندک، کم. ج. انباذ.
معین
ن
نایژک
(ژَ) (اِ م.) نایژه، هر یک از شاخههای نای که درون شش قرار دارد.
معین
ن
ناگه
(گَ) (ق.) نک. ناگاه.
معین
ن
ناک اوت
(اُ) (ص.) حالت بوکسوری که در اثر اصابت مشتهای حریف به زمین افتد و دا...
معین
ن
نبتر
(نَ تَ) (اِ.) دایره مویینی که در پیشانی یا در گردن اسب موجود باشد و آن...
معین
ن
نایژه
(ژِ) (اِمصغ.) نک. نایژک.
معین
ن
ناگفته
(گُ تِ) (ص مف.) گفته نشده، اظهار نشده. مق گفته.
معین
ن
ناک
(ص.) (عا.) لات بی چیز، آن که آه در بساط ندارد.
«
‹
34
35
36
37
38
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها