جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
ن
ناخس
(خِ) ۱- (اِ.) کفتگی بغل شتر.۲- گر شتر، جرب شتر.۳- دردی که صاحبش پندارد...
معین
ن
ناجح
(جِ) (اِفا.)۱- رستگار شونده.۲- پیروز، پیروزمند.۳- کار سهل، آسان.
معین
ن
نابسوده
(بِ دِ) (ص مف.)۱- ناسفته، سوراخ نشده.۲- دست نخورده.۳- نو.
معین
ن
ناخدا
(خُ) (اِ.) کشتیبان، صاحب کشتی.
معین
ن
ناتورالیسم
(اِ.) از نظر فلسفی به آن رشته از روشهای فلسفی اطلاق میشود که معتقد ...
معین
ن
نابدتر
(بَ تَ) (اِ.) کنایه از: مقعد.
معین
ن
ناروا
(رَ) (ص فا.)۱- غیرمجاز.۲ - حرام، ناشایست.
معین
ن
ناراضی
(ص.) آن که راضی نیست، ناخشنود. مق راضی.
معین
ن
نادار
(ص فا.) تهیدست، فقیر. بی نوا. مق دارا.
معین
ن
نارو
(~.)۱- نیرنگ، حیله.۲- (عا.) مرکوبی که خوب راه نرود و چموشی کند.
«
‹
3
4
5
6
7
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها