جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
ه
هجاء
(ه) (مص م.)۱- بدگویی کردن، دشنام دادن.۲- بد و عیب کسی را گفتن.
معین
ه
هبه
(ه ب) ۱- (اِمص.) بخشش و انعام. ج. هبات.۲- (اِ.) آنچه بخشیده شده.
معین
ه
هجین
(هَ) (ص.)۱- لیئم، ناکس.۲- آن که پدرش آزاد و مادرش کنیز باشد.
معین
ه
هجا
(هِ) ۱- (مص م.) هجی و تقطیع کردن حروف.۲- (اِ.) سیلاب، مقطع.
معین
ه
هبل
(هُ بَ) (اِ.) از بتهای جاهلیت در کعبه.
معین
ه
هدیر
(هَ) ۱- (مص ل.) بانگ کردن شتر در وقت مستی.۲- (اِ.) آواز کبوتر.
معین
ه
هجیر
(هَ) (اِ.) گرمای نیم روز، گرمای سخت.
معین
ه
هج کردن
(~. کَ دَ) (مص م.) راست کردن، برافراشتن.
معین
ه
هبط
(هَ) ۱- (مص م.) فرود آوردن چیزی.۲- فرود آمدن از مقام و منزلت، سقوط کرد...
معین
ه
هدی
(هَ) (اِ.) زراعتی که توسط آب باران مشروب شود؛ دیم، دیمه.
«
‹
11
12
13
14
15
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها