جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
ه
هتلی
(هَ تُ) (اِ.) نام کودک هوشیار و زبر و زرنگی است که قهرمان یکی از افسان...
معین
ه
هدنگ
(هَ دَ) (اِ.) اسبی که سفید باشد.
معین
ه
هجو
(هَ) ۱- (اِمص.)بدگویی، سرزنش.۲- مذمت به شعر.۳- (اِ.) حرف یا چیز بیهوده...
معین
ه
هتل
(هُ تِ) (اِ.) مهمانخانه، ساختمانی دارای اتاقهای مبله و آمادة پذیرایی...
معین
ه
هدنه
(هُ نِ) (اِ مص.) آشتی، صلح.
معین
ه
هجنه
(هُ نِ) (اِ.)۱- عیب و زشتی.۲- عیب کلام، سخنِ معیوب.
معین
ه
هتف
(هَ) ۱- (مص ل.) بانگ کردن.۲- (اِ.) آواز بلند.
معین
ه
هرزه شدن
(~. شُ دَ) (مص ل.)۱- فاسد شدن.۲- خراب شدن و از کار افتادن پرة قفل و کل...
معین
ه
هرتی
(هُ) (ص نسب.) (عا.) چیز رقیق و مایع گونهای که بتوان آن را هرت کشید. ...
معین
ه
هرآینه
(هَ نِ) (ق.) ناچار، لابد، قطعاً.
«
‹
12
13
14
15
16
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها