جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
ه
هرثم
(هَ ثَ) (اِ.) شیر بیشه.
معین
ه
هرا
(هَ رّ) (اِ.)۱- ساز و برگ اسب، مانند سینه بند و لگام.۲- گلولههای زرُی...
معین
ه
هرزه شدن
(~. شُ دَ) (مص ل.)۱- فاسد شدن.۲- خراب شدن و از کار افتادن پرة قفل و کل...
معین
ه
هرتی
(هُ) (ص نسب.) (عا.) چیز رقیق و مایع گونهای که بتوان آن را هرت کشید. ...
معین
ه
هرآینه
(هَ نِ) (ق.) ناچار، لابد، قطعاً.
معین
ه
هرزه درای
(~. دَ) (ص فا.) بیهوده گوی، پرگوی.
معین
ه
هرتز
(هِ) (اِ.) واحد بسامد برابر یک سیکل (دور) در ثانیه.
معین
ه
هر که هر که
(هَ کِ. هَ کِ) (اِمر.) (ق مر.) (عا.) = هر کی هر کی: هرج و مرج، بلبشو.
معین
ه
هرزه خایی
(~.)(حامص.) بیهوده گویی، یاوه گویی.
معین
ه
هرت
(هُ) (اِصت.) (عا.) صدایی که از بالا کشیدن مواد مایع از کاسه یا قاشق در...
«
‹
14
15
16
17
18
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها