جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
ه
هرزه مرس
(~. مَ رَ) (ص مر.) سگ ولگرد.
معین
ه
هرج
(هَ) (اِ.) آشوب، فتنه.
معین
ه
هراس
(هَ) (اِ.) بیم، ترس.
معین
ه
هرزه لای
(~.) (ص فا.) بیهوده گو، یاوه گو.
معین
ه
هرثم
(هَ ثَ) (اِ.) شیر بیشه.
معین
ه
هرا
(هَ رّ) (اِ.)۱- ساز و برگ اسب، مانند سینه بند و لگام.۲- گلولههای زرُی...
معین
ه
هرزه شدن
(~. شُ دَ) (مص ل.)۱- فاسد شدن.۲- خراب شدن و از کار افتادن پرة قفل و کل...
معین
ه
هرتی
(هُ) (ص نسب.) (عا.) چیز رقیق و مایع گونهای که بتوان آن را هرت کشید. ...
معین
ه
هرآینه
(هَ نِ) (ق.) ناچار، لابد، قطعاً.
معین
ه
هرزه درای
(~. دَ) (ص فا.) بیهوده گوی، پرگوی.
«
‹
15
16
17
18
19
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها