جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
ه
هازل
(زِ) (اِفا.) هزل گوینده ؛ مق. جدگو. بیهوده گوی.
معین
ه
هاداران پاداران
(اِمر.) (عا.) چرند و پرند، چرت و پرت.
معین
ه
هالو
(اِ.) (عا.) ساده دل، خوش باور.
معین
ه
هاری
(اِ.) مرضی است عفونی که عاملش ویروسی به نام فیلتران است.
معین
ه
هاجس
(جِ) (اِفا.) آنچه در دل گذرد. ج. هواجس.
معین
ه
هاله
(~.) (اِ.) عدل، لنگه.
معین
ه
هارپ
(اِ.) سازی است سه گوشه که تارهای آن در طول نامساویند و با دو دست نواخ...
معین
ه
هاجره
(جِ رِ یا رَ) ۱- (اِفا.) مؤنث هاجر.۲- (اِ.) نیم روز (ظهر) در گرمای تاب...
معین
ه
هالتر
(تِ) (اِ.) میلهای فولادی که به دو سر آن وزنههایی نصب میکنند و ورزش...
معین
ه
هاروهور
(رُ) (ص.) (عا.) سخت گرسنه.
‹
1
2
3
4
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها