بایگانی‌های ه - صفحه ۲۸ از ۶۵

معین ه

(هِ تَ) (مص م.) نهادن، گذاشتن، رها کردن.

معین ه

(~. کَ دَ) (مص م.) (عا.) کسی را در فشار گذاشتن و با اصرار و ابرام و خو...

معین ه

(هِ زَ نِ یا نَ) (ق.)۱- مانند شیران.۲- مانند پهلوانان و دلیران.

معین ه

(هِ رُ اِ) (اِمر.) مجموعة ۱۰۰۱ نام خدای، اسما الهی.

معین ه

(هَ طِ) (ص.)۱- (باران) پیوسته و مداوم.۲- (ابر) که پیوسته بارد.

معین ه

(هَ طّ) (اِ.)۱- ابر بارندة پیاپی.۲- اشک روان.

معین ه

(هَ ض) (ص.)۱- ستم دیده.۲- زن باریک شکم.۳- غنچة ناشکفته.

معین ه

(هَ) (اِمص.)۱- گوارش، تحلیل غذا در معده.۲- درهم شکستن.

معین ه

(هَ بَ یا بِ) (اِ.)۱ - کوه.۲- پشتة کم گ یاه.۳- باران بزرگ قطره و پیو...

معین ه

(هُ) (ص.) خردمند، هوشمند.

سایدبار