جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
ه
ه
(حر.) سی و یکمین حرف از الفبای فارسی برابر با عدد ۵ در حساب ابجد.
معین
ه
هاشم
(ش ِ) (اِ.)۱- دوشندة شیر.۲- شکننده.۳- آن که نان در اشکنه خرد کند.۴-...
معین
ه
هار شدن
(شُ دَ) (مص ل.)۱- به بیماری هاری دچار شدن.۲- (عا.) (کن.) مغرور و سرمست...
معین
ه
هاسیدن
(دَ) (مص ل.) هراسیدن، بیم داشتن.
معین
ه
هار
(اِ.)۱- سگ گزنده که گرفتار بیماری هاری باشد.۲- جانور درنده. (مطلقاً)
معین
ه
هاسر
(سْ) (اِ.) واحد مسافت در ایران باستان و آن معادل یک فرسنگ بود.
معین
ه
هادی
(اِ فا.)۱- هدایت کننده. ج. هداة.۲- رسانه، هر جسمی که جریان الکتریسیته...
معین
ه
هاس
(اِ.) هراس، بیم.
معین
ه
هادوری
(اِ.) گدای دوره گردِ سِمج.
معین
ه
هالک
(لِ) (اِفا.) هلاک شونده، نیست شونده.
‹
1
2
3
4
5
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها