جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
ه
هم زلف
(~. زُ) (ص.) باجناغ، دو مرد که دو خواهر را به زنی گرفته باشند.
معین
ه
هم بستر
(هَ. بَ تَ) (ص.) یار و رفیق بستر، زن و مرد که با هم در یک بستر بخوابند...
معین
ه
همار
(هَ) (اِ.) آمار، شماره، عدد.
معین
ه
هم پیمان
(~. پَ یا پِ) (ص.) کسی که با دیگری عهدی بسته، هم عهد.
معین
ه
هم زدن
(~. زَ دَ) (مص م.) در هم آمیختن، به هم زدن.
معین
ه
هم بازی
(هَ)(ص.)۱- کسی که با شخص یا اشخاصی دیگر بازی کند.۲- هنرپیشهای که با ه...
معین
ه
هماد
(هَ) (ق.) همه، کل، تمام.
معین
ه
هم پیاله
(~. ل) (ص.)۱- هم نشین، رفیق.۲- کسی که با دیگری در نوشیدن شراب و عرق هم...
معین
ه
هم زانو
(~.) (ص.) هم نشین.
معین
ه
هم آواز
(هَ) (ص.)۱- هم صدا.۲- هم زبان، متفق القول.
«
‹
39
40
41
42
43
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها