جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
ه
هماد
(هَ) (ق.) همه، کل، تمام.
معین
ه
هم پیاله
(~. ل) (ص.)۱- هم نشین، رفیق.۲- کسی که با دیگری در نوشیدن شراب و عرق هم...
معین
ه
هم زانو
(~.) (ص.) هم نشین.
معین
ه
هم آواز
(هَ) (ص.)۱- هم صدا.۲- هم زبان، متفق القول.
معین
ه
هما
(هُ) (اِ.)۱- پرندهای افسانهای که به باور قدما اگر سایه اش بر سر کسی ...
معین
ه
هم پشتی
(~. پُ) (حامص.) هم پشت بودن، یاری، یاوری.
معین
ه
هم ریش
(~.) (ص.)۱- هم سن و سال.۲- باجناق.
معین
ه
هم آهنگی کردن
(~. کَ دَ) (مص ل.)۱- متحد شدن.۲- برابری کردن در امری.۳- توافق کردن و...
معین
ه
همآویز
(هَ) (ص مر.)۱- هم آورد، هم نبرد.۲- همتا.
معین
ه
هم پشت
(~. پُ) (ص.) متحد، پشتیبان.
«
‹
40
41
42
43
44
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها