جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
ه
هم دندان
(~. دَ) (اِمر.) هم نبرد، حریف.
معین
ه
هم آغوش
(هَ) (ص مر.) در آغوش یکدیگر، در بر یکدیگر.
معین
ه
همگن
(هَ گ) (اِ.)۱- همه.۲- همتا، همانند.۳- یکنواخت.
معین
ه
هملخت
(هَ لَ) (اِ.) چرم زیر کفش، تخت چرم.
معین
ه
همت بستن
(هِ مَّ. بَ تَ) (مص ل.)۱- عزم جزم کردن.۲- توجه و همُ خود را صرف کسی ی...
معین
ه
همانند
(هَ نَ) (ربط.) شبیه، مانند (دایم الاضافهاست).
معین
ه
همگر
(هَ گَ) (ص فا.) بافنده، رفوگر.
معین
ه
همشیره
(~. رِ) (اِ.) خواهر.
معین
ه
همت
(ه مَُ) ۱- (مص م.) قصد کردن.۲- خواستن.۳- (اِمص.) اراده، قصد.۴- خواست....
معین
ه
همانجا
(~.) (ق.) هم آن جا، آن جا. مق همین جا.
«
‹
41
42
43
44
45
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها