جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
ه
همیشک جوان
(ه شَ. جَ)(اِ.) نک همیشه بهار.
معین
ه
هموسکسوآلیسم
(هِ مُ س سُ) (اِ.) ارضاء و تشفی غریزة جنسی با همجنس، عارضة تمایل به ...
معین
ه
همدم
(~. دَ) (ص مر.)۱- رفیق، هم نفس.۲- هم زبان، هم سخن.۳- هم پیاله.۴- پیاله...
معین
ه
همایونی
(~.) (ص نسب.) منسوب به همایون. (در مورد شاه استعمال شود: اعلی حضرت هما...
معین
ه
همیشه بهار
(~. بَ) (اِ.) گلی زردرنگ با بوتة کوتاه و برگهای ضخیم و دراز.
معین
ه
همواره
(هَ رِ) (ق.) پیوسته، همیشه.
معین
ه
همدل
(~. دِ) (ص مر.)۱- دارای یک رأی و اندیشه.۲- متفق، متحد.۳- دوست جانی و ص...
معین
ه
همایون فال
(~.) (ص مر.) آن که اقبال خجسته و میمون دارد، همایون بخت.
معین
ه
همیشه
(هَ ش) (ق.) پیوسته، همواره.
معین
ه
هموار
(هَ) (ص.)۱- مسطح، صاف.۲- نرم و آهسته.
«
‹
42
43
44
45
46
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها