جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
ه
همانا
(~.) (ق.) به طور یقین، بی شک.
معین
ه
هنایش
(هَ یِ) (اِمص.) تأثیر، اثر.
معین
ه
همچون
(~. چُ) (ق.) نک همچو.
معین
ه
همسایه
(~. یِ) (ص.) دو یا چند کس که اتاق یا خانة آنان نزدیک هم باشد، مجاور.
معین
ه
همبر
(هَ بَ) (ص.) قرین، همنشین.
معین
ه
همان
(هَ) ۱- (ضم.) آن چه که قبلاً ذکر شده.۲- آن چه که در خاطر گوینده و شنون...
معین
ه
هناسه
(هَ سَ یا س) (اِ.) (عا.)۱- نفس نفس زدن.۲- اضطراب.
معین
ه
همچو
(~. چُ) (ق.) چون، مانند.
معین
ه
همزی
(هَ) (ص.) هم شأن، هم رتبه.
معین
ه
همبازی
(هَ) (حامص.)۱- انبازی.۲- همتایی.
«
‹
44
45
46
47
48
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها