جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
ه
هاج
(ص. ق.) = هاژ: درمانده، سرگشته. ؛~ و واج حیران، مبهوت.
معین
ه
هافبک
(بَ) (اِ.) هر یک از بازیکنانی که در میانة میدان جلوی دفاع (بک) پشت سر...
معین
ه
هاروت
(اِ.) نام فرشتة مغضوب خداوند که همراه فرشتة دیگر به نام ماروت در چاه ...
معین
ه
هاتک
(تِ) (اِفا.) پرده درنده، پرده در.
معین
ه
هباک
(هَ) (اِ.)۱- تارک سر.۲- قلة کوه.
معین
ه
هاکی
(اِ.) بازی تیمی شبیه فوتبال که در آن توپ به وسیلة چوب مخصوصی زده میش...
معین
ه
هاموار
(ص.) هموار.
معین
ه
هبال
(هَ) (اِ.) نام درختی است که از آن تیر سازند.
معین
ه
هاک کردن
(کَ دَ) (مص م.) گرم کردن دست یا هر چیز سر به وسیلة حرارت نفس.
معین
ه
هامه
(مِ یا مَ) (اِ.)۱- سر هر چیز.۲- پیشانی.۳- فرق سر، تارک.۴- رییس قوم، م...
«
‹
3
4
5
6
7
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها