جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
ه
هندل
(هِ دِ) (اِ.) ابزاری فلزی که به وسیلة چرخاندن آن اتومبیلهایی راکه اس...
معین
ه
هندسه
(هِ دِ س) (اِ.) معرُبِ اندازه. علمی که دربارة اشکال، ابعاد و اندازه گ...
معین
ه
هندباج
(هِ) (اِ.) = هندباء: گیاهی تلخ که در فارسی کاسنی گویند.
معین
ه
هند بال
(هَ) (اِ.) نوعی بازی گروهی شبیه به فوتبال که توپ آن کوچک تر از توپ فو...
معین
ه
هند
(هَ) (اِ.)۱- قاعده، قانون.۲- راه طریق.
معین
ه
هور
۱ - (اِ.) آفتاب، خورشید.۲- ستاره، بخت، طالع.
معین
ه
هواسنج
(هَ. سَ) (اِمر.) ابزاری که با آن فشار هوا سنجیده میشود؛ بارومتر.
معین
ه
هو پیچیدن
(هُ. دَ) (مص ل.) (عا.) شایع شدن.
معین
ه
هنری
(~.) (ص نسب.) منسوب به هنر.۱- آن چه که در آن هنر به کار رفته.۲- هنرور...
معین
ه
هوده
(د) (اِ.)۱- درست، حق.۲- سود، فایده.
«
‹
49
50
51
52
53
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها