جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
ه
هواسنج
(هَ. سَ) (اِمر.) ابزاری که با آن فشار هوا سنجیده میشود؛ بارومتر.
معین
ه
هو پیچیدن
(هُ. دَ) (مص ل.) (عا.) شایع شدن.
معین
ه
هنری
(~.) (ص نسب.) منسوب به هنر.۱- آن چه که در آن هنر به کار رفته.۲- هنرور...
معین
ه
هوده
(د) (اِ.)۱- درست، حق.۲- سود، فایده.
معین
ه
هوازی
(هَ) (ق.) ناگاه، ناگهان.
معین
ه
هو انداختن
(هُ. اَ تَ) (مص ل.) (عا.) چو انداختن، شایعه پراکندن.
معین
ه
هنرکده
(هُ نَ. کَ دِ) (اِ.) آموزشگاه عالی که در آنجا هنر و صنعت تعلیم داده می...
معین
ه
هول شدن
(~. شُ دَ) (مص ل.) (عا.)دستپاچه شدن.
معین
ه
هودر
(دَ) (ص.) هر چیز زشت و زبون.
معین
ه
هواری
(هَ) (اِ.) خیمة بزرگ، بارگاه.
«
‹
52
53
54
55
56
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها