جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
ه
هپارلو
(هُ لُ) (اِمر.) (عا.) بلندگو.
معین
ه
هپاتیت
(هِ) (اِ.) بیماری التهابی ای که بر اثر عواملی مانند ویروسها، سموم، د...
معین
ه
هویدا
(هُ وَ) (ص.)۱- آشکار، پیدا.۲- روشن.
معین
ه
هوید
(هَ وِ یا هُ وَ) (اِ.)۱- نمدی که گرداگرد کوهان شتر میگذارند.۲- پالان،...
معین
ه
هویج
(هَ) (اِ.) گیاه علفی دوساله از تیرة چتریان، با ریشه راست، ساقة بی کرک ...
معین
ه
هویت
(هُ و یَّ) (اِ.) شخصیت، ذات، حقیقت چیز.
معین
ه
هوی
(هَ وا) (اِ.)۱- میل، خواهش.۲- عشق. ج. اهواء.
معین
ه
هوچی
(هُ) (ص.) حَرّاف، کسی که با پُرحرفی و جار و جنجال حَقی را باطل میگردا...
معین
ه
هوو
(هَ) (اِ.) وسنی، دو زن که یک شوهر داشته باشند.
معین
ه
هون
(~.) (اِ.) زمین کلوخ وار شیار کرده.
«
‹
57
58
59
60
61
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها