جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
ه
هامی
(ص.) سرگشته، حیران.
معین
ه
هبت
(هِ بَ) (~.) (اِمص.) انعام، عطا.
معین
ه
هاگ
(اِ.) سلول ریزی در گیاهان نهان زا که عامل تولید مثل است.
معین
ه
هامون
(اِ.)= هامُن:۱- دشت، صحرا، زمین هموار.۲- خشکی.
معین
ه
هباک
(هَ) (اِ.)۱- تارک سر.۲- قلة کوه.
معین
ه
هاکی
(اِ.) بازی تیمی شبیه فوتبال که در آن توپ به وسیلة چوب مخصوصی زده میش...
معین
ه
هاموار
(ص.) هموار.
معین
ه
هبال
(هَ) (اِ.) نام درختی است که از آن تیر سازند.
معین
ه
هاک کردن
(کَ دَ) (مص م.) گرم کردن دست یا هر چیز سر به وسیلة حرارت نفس.
معین
ه
هامه
(مِ یا مَ) (اِ.)۱- سر هر چیز.۲- پیشانی.۳- فرق سر، تارک.۴- رییس قوم، م...
«
‹
6
7
8
9
10
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها