جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
ه
هباب
(هِ) (اِ.)۱- نشاط شتر در رفتن.۲- نشاط.
معین
ه
هاژیدن
(دَ) (مص ل.)= هاژوییدن: متحیر شدن، درماندن.
معین
ه
هامش
(مِ) (اِ.) حاشیة کتاب یا نامه.
معین
ه
هبائب
(هَ ئِ) (ص.) پاره پاره شده (ثوب)، دریده شده.
معین
ه
هاچه
(چِ یا چَ) (اِ.) چوبی که سر آن دو شاخهاست و آن را به زیر شاخة درخت و ...
معین
ه
هاماوران
(وَ) (اِ.) نام کشور یمن.
معین
ه
هدر
(هَ دَ) (مص ل.) باطل شدن، ضایع شدن.
معین
ه
هجرت
(هِ رَ) (اِمص.)۱- کوچ کردن، ترک وطن.۲- مبداء تاریخ مسلمانان که زمان ه...
معین
ه
هت ومت
(هِ تُّ مِ تُ) (ص مر.) شبیه تام، عیناً، به عینه.
معین
ه
هدایت
(هِ یَ) (اِمص.) راهنمایی، راه راست نمودن.
«
‹
7
8
9
10
11
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها