جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
و
واستریوش
(تَ) (اِ.) کشاورز و آن یکی از طبقات چهارگانة عهد ساسانی به شمار میرف...
معین
و
والادگر
(گَ) بنا، معمار.
معین
و
واقعاً
(قِ عن) (ق.) در واقع، در حقیقت، حقیقتاً.
معین
و
واشی
(اِفا.) سخن چین، نمام.
معین
و
واستدن
(س تُ دَ) (مص م.) باز گرفتن.
معین
و
والاد
(اِ.)۱- دیوار.۲- سقف.
معین
و
واقع گرایی
(~. گَ) (اِمص.)۱- گرایش و توجه به واقعیتها و پرهیز از خیال بافی.۲- ...
معین
و
واشور
(اِ.) لباس اضافی برای تعویض لباسی که پوشیدهاند. ؛ شور ~ دو یا چند جا...
معین
و
واستادن
(دَ) (مص ل.) (عا.) ایستادن.
معین
و
والاحضرت
(حَ رَ)(ص مر.)۱- آن که آستانش رفیع است، عالی مقام.۲- عنوانی است شاهزاد...
«
‹
8
9
10
11
12
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها