جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
و
وان
(اِ.) ظرف بزرگ فلزی یا چینی که برای شست و شوی بدن در حمام تعبیه کنند....
معین
و
وثائق
(وَ ئِ) (اِ.) ج. وثیقه.
معین
و
واگیردار
(ص فا.) مرضی که از بیمار به دیگران سرایت کند، ساری.
معین
و
واکسیناسیون
(اِ.) محل تلقیح واکسن، مایه زنی.
معین
و
واویلا
(شب جم.) افسوس! دریغ!
معین
و
وامی
(ص نسب.)۱ - بدهکار.۲ - عاجز، بدبخت.
معین
و
وتیره
(وَ رِ) (اِ.)۱- طریقه، روش.۲- دستور.۳- نهاد.
معین
و
واگویه
(یِ) (اِمص.) سخن شنیده را باز گفتن.
معین
و
واکسیل
(اِ.) رشتهای به رنگ زرد یا سفید که افسران روی دوش و جلوی سینه آویزان...
معین
و
واور
(وَ) (اِ.) وسیلهای است برای صید ماهی مرکب، از یک حلقة فلزی که در ته آ...
«
‹
19
20
21
22
23
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها