جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
و
وانیل
(اِ.) گیاهی است بالا رونده از تیرة ثعلب دارای میوهای با جدار ضخیم و ...
معین
و
ور افتادن
(وَ. اُ دَ) (مص ل.) (عا.) از مد افتادن، منسوخ شدن.
معین
و
ود
(وَ دّ) ۱- (اِمص.) دوستی، محبت.۲- (مص ل.) دوست داشتن.
معین
و
وحش
(وَ) (اِ.) جانور بیابانی. ج. وحوش.
معین
و
وجه
(وَ) (اِ.)۱- روی، چهره.۲- طریقه، جهت.۳- پول. ج. وجوه.۴- ذات، شخص.۵- ق...
معین
و
وثوق
(وُ) (مص ل.) اطمینان داشتن به کسی.
معین
و
ور آمدن
(وَ. مَ دَ) (مص ل.)۱- (عا.) کنده شدن، جدا شدن.۲- آماده شدن خمیر برای پ...
معین
و
وخیم
(وَ) (ص.) دشوار، سنگین، ناگوار.
معین
و
وحدانیت
(وَ یَّ) (مص جع.) یگانگی، یکتایی.
معین
و
وجنه
(وَ نِ) (اِ.) چهره، رخسار. ج. وجنات.
«
‹
22
23
24
25
26
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها