جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
و
وحید
(وَ) (ص.) منفرد، یگانه، بی نظیر.
معین
و
وجگن
(وَ گَ) (اِ.) وَشگَن ؛ آلت تناسلی.
معین
و
وجازت
(وَ زَ) (اِمص.) اختصار، ایجاز.
معین
و
ودع
(وَ دَ) (اِ.) نوعی صدف، گوش ماهی.
معین
و
وحی
(وَ) (اِ.) آنچه از طرف خدا بر پیغمبران نازل شود.
معین
و
وجوهات
(وُ) (اِ.) جِ وجوه.۱- پولها.۲- آن چه بابت خمس و زکات در اختیار علمای...
معین
و
وجاء
(وَ) (ص.) آن چه که در آن خیر و نفعی نباشد. مانند: چاه بدون آب.
معین
و
ودج
(وَ دَ) (اِ.) نام رگی در گردن که هنگام خشم متورم میشود.
معین
و
وحوش
(وُ) (اِ.) جِ. وحش.
معین
و
وجوه
(وُ) (اِ.) جِ وجه.۱- راهها.۲- روشها.۳- انواع.۴- پولها.
«
‹
23
24
25
26
27
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها