جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
و
وخشور
(وَ یا وُ) (اِ. ص.) پیغمبر، رسول.
معین
و
وجین
(و) (اِ.) کندن علفهای هرز.
معین
و
وجدان
(وِ یا وُ) (اِ.) نیرویی باطنی که خوب را از بد تشخیص میدهد.
معین
و
ودید
(وَ) (ص.) دوست، دوست دارنده. ج. اوداء.
معین
و
وخش
(وَ خَ) (اِ.) نوعی بیماری در دست و پای چهارپایان، ورم مفصل.
معین
و
وجیع
(وَ) (ص.) دردناک.
معین
و
وجد
(وَ) (اِ.) ذوق، شوق.
معین
و
ودکا
(وُ) (اِ.)نوعی نوشابة الکلی بی رنگ قوی، عرق روسی.
معین
و
وخامت
(وَ مَ) (اِمص.) دشواری، ناگواری.
معین
و
وجیزه
(وَ ز) (ص.)۱- مؤنث وجیز.۲- کلام مختصر و مفید.
«
‹
24
25
26
27
28
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها