جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
و
ورمال
(وَ) نک وردار و ورمال. ؛ ~ آقا را دمش دادن چیزی را برداشتن و بردن و...
معین
و
ورشان
(وَ رَ) (اِ.) نوعی کبوتر صحرایی تیره رنگ که بالای دمش سفید است. ج. ور...
معین
و
ورم
(وَ رَ) (اِ.) باد، برآمدگی در بدن بر اثر ضربه یا بیماری.
معین
و
ورش
(وَ) (اِ.) طعامی که از شیر سازند.
معین
و
ورقاء
(وَ) (اِ.)۱- کبوتر ماده.۲- فاخته.
معین
و
ورسیج
(وَ) (اِ.) آسمانه، سقف خانه.
معین
و
ورق پاره
(وَ رَ. رِ) (اِمر.)۱- ورق کوچک.۲- کنایه از: کاغذ بی ارزش.
معین
و
ورسی
(وَ) (~.) (ص نسب.)۱- نوعی از کبوتر که رنگش مایل به سرخی و زردی است.۲- ...
معین
و
ورق برگشتن
(وَ رَ. بَ گَ تَ) (مص ل.) دگرگون شدن اوضاع و احوال.
معین
و
ورنی
(وِ) (اِ.)۱- لعاب.۲- چرم شفاف و براق. متضاد: شور و یا مات.
«
‹
34
35
36
37
38
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها