جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
و
ورور
(وِ وِ) (شب جم.) تندتند حرف زدن، وراجی کردن.
معین
و
وسیط
(وَ) (اِ.)۱- میانجی دو دشمن.۲- آن که از لحاظ نسب خانوادگی میانه ولی ا...
معین
و
وسع
(وُ) ۱- (اِ.) قدرت، توانایی.۲- (اِ مص.) فراخی، گشایش.
معین
و
وزیر
(وَ) (اِ. ص.)۱- هر یک از اعضای هیئت دولت.۲- رئیس وزارتخانه.۳- فرزین ؛...
معین
و
وزارت
(وِ رَ) (اِمص.) وزیری، شغل و مقام وزیر.
معین
و
ورودیه
(وُ یِّ) (اِ.) حق وجهی که بابت داخل شدن در جایی پرداخت میشود، حق الو...
معین
و
وسپوهر
(وَ) (اِ.) = وسپور. واسپور: عنوان شاهزادگان و نجبای اشکانی و ساسانی.
معین
و
وسطی
(وُ طا) (ص.) مؤنث اوسط ؛ میانی، میانه.
معین
و
وزیدن
(وَ دَ) (مص ل.) حرکت کردن باد یا نسیم.
معین
و
وز
(~.) (اِ.) چربی، پیه.
«
‹
40
41
42
43
44
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها