جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
و
وش کردن
(وَ. کَ دَ)(مص م.) بی غش ساختن.
معین
و
وصلت
(وَ لَ) (اِ.)پیوستن، پیوستگی.
معین
و
وشنگ
(وَ شَ) (اِ.)۱- میل آهنی که به وسیلة آن دانة پنبه را از پنبه خارج کنند...
معین
و
وش
(~.) (ص.) ۱- خوش، زیبا.۲- سره، بی - غش.
معین
و
وصل
(وَ) ۱- (مص ل.) پیوستن، به هم رسیدن.۲- (مص م.) پیوند کردن، پیوند دادن....
معین
و
وشناد
(وَ) (ص.) نک. وسناد.
معین
و
وسیم
(وَ) (ص.) زیبا، خوبروی.
معین
و
وصف
(وَ) (مص م.) بیان کردن، شرح حال و چگونگی چیزی را گفتن. ؛ ~العیش نصف ...
معین
و
وشن
(وَ شَ) (اِ.) آلودگی، آلایش.
معین
و
وسیله ساز
(~.) (اِفا.)۱- سبب ساز، مسبب.۲- خدای تعالی.
«
‹
44
45
46
47
48
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها