جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
و
واخیده
(دِ) (ص مف.) از هم جدا کرده.
معین
و
واخیدن
(دَ) (مص م.) از هم جدا کردن.
معین
و
واخچی
(اِ.) اسب پالانی.
معین
و
واخوردگی
(خُ دِ) (حامص.)۱- از رواج و رونق افتادن.۲- رد شدن.۳- سرخوردگی، یأس.
معین
و
واخورده
(خُ دِ)۱- (ص مف.) شکست خورده، از رونق افتاده.۲- مأیوس، دل سرد.
معین
و
واریته
(ی ت) (اِ.)۱- گوناگون.۲- نمایشی مرکب از کنسرت، تئاتر، رقص...
معین
و
وارف
(رِ) (ص.)۱- گسترده، وسیع.۲- بسیار سبز.
معین
و
وارکار
(اِ.)۱- جالیز.۲- کلبهای محقر در باغ و جالیز.
معین
و
وارغ
(رَ یا رِ) (اِ.)۱- گلیم، پلاس.۲- سد مانندی ساخته شده از چوب و گل.
معین
و
وارونی
(نِ) (ص.) شوم، نامبارک.
«
‹
3
4
5
6
7
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها