جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
و
وظیفه
(وَ فِ یا فَ) (اِ.)۱- کاری که انسان مکلف به انجام آن باشد. ج. وظایف.۲...
معین
و
وضع کردن
(~. کَ دَ) (مص م.) ایجاد نمودن، برقرار کردن.
معین
و
وفق
(و) (اِمص.) سازگاری، مناسبت.
معین
و
وغا
(وَ) (اِ.) کارزار، جنگ.
معین
و
وطیئه
(وَ ئِ یا ئَ) (اِ.)۱- نوعی طعام که از شیر و خرمای هسته برآورده ترتیب ...
معین
و
وضع حمل کردن
(~ حَ. کَ دَ) (مص م.) زاییدن.
معین
و
وفرت
(وَ رَ) (اِمص.) فراوانی، بسیاری.
معین
و
وغ وغ ساحاب
(وَ. وَ) (اِ.) = وغ وغ صاهاب: نوعی اسباب بازی ساخته شده از یک استوانة ...
معین
و
وطی
(وَ) (ص.)۱- پایمال کردن.۲- سوار شدن بر اسب.۳- در فارسی به معنای جماع ...
معین
و
وضع
(وَ) (مص م.)۱- (مص م.) نهادن، گذاردن.۲- ایجاد کردن.۳- (اِ.) هیئت، شکل...
«
‹
49
50
51
52
53
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها