جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
و
وهدات
(وَ هُ) (اِ.) جِ وَهَدَه.
معین
و
ولیکن
(وَ لِ کَ) (حر رب.)۱- استثناء را رساند، ولی، اما.۲- از این جهت.
معین
و
ولو
(وَ لَ) (حر.) اگر، و اگر.
معین
و
ولادت
(وِ دَ) (اِ.)۱- زایش، زاییدگی.۲- زمان به دنیا آمدن.
معین
و
وهب
(وَ هْ یا هَ) ۱- (مص م.) دادن بدون عوض، بخشیدن.۲- (اِمص.) بخشش.
معین
و
ولیک
(وَ) ~حر رب.) ولی، اما.
معین
و
وله زده
(~. زَ دِ) (ص مف.)۱- عاشق شیدا.۲- دیوانه، سرگشته.
معین
و
ولاد
(وِ) (اِمص.) زاییدن، ولادت.
معین
و
وهاج
(وَ هّ) (ص.) فروزان، درخشان.
معین
و
ولیمه
(وَ مِ یا مَ) (اِ.) مهمانی، غذایی که در جشن و مهمانی میدهند.
«
‹
60
61
62
63
64
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها