جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
و
وارنگ
(رَ) (اِ.)۱- رنگ مخالف.۲- مخالف، عکس. ؛ رنگ ~ رنگارنگ، گوناگون.
معین
و
وارث
(رِ) (اِفا.) ارث برنده.
معین
و
وازدن
(زَ دَ) (مص م.)۱- پس زدن، رد کردن.۲- جداکردن و کنار گذاشتن جنس نامرغوب...
معین
و
وارن
(رَ یا ر) (اِ.) آرنج، مرفق.
معین
و
وار
(اِ.) مهر، محبت.
معین
و
واز
(ص.) باز؛ گشوده.
معین
و
وارمر
(مِ) (اِ.) اجاق کوچک شمع دار که برای گرم نگه داشتن غذا به کار رود، چر...
معین
و
وادید
(مص مر.) بازدید، سرکشی.
معین
و
واریس
(اِ.) تورم رگها بویژه در پا.
معین
و
وارفتگی
(رَ تِ) (حامص.)۱- از هم پاشیدگی.۲- سُستی، بی حالی.
«
‹
5
6
7
8
9
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها