جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
و
ویتامین
(اِ.) مواد مخصوصی که در اغذیة مختلف وجود دارند و وجود آنها در جیرة غ...
معین
و
وک
(وَ) (اِ.) قورباغه.
معین
و
ویله کردن
(~. کَ دَ) (مص ل.) ناله کردن.
معین
و
ویراژ
(اِ.) حرکت وسیلة نقلیهای که مرتب به چپ و راست رود.
معین
و
ویبراتور
(تُ) (اِ.)۱- دستگاهی برای خارج کردن حبابهای هوا از داخل بتون تازه.۲-...
معین
و
وژولیدن
(وُ دَ) (مص ل.)۱- تحریک کردن.۲- گزاردن کارها.
معین
و
ویله
(لَ یا لِ) (اِ.)۱- صدا، آواز.۲- بانگ بزرگ.۳- ناله.
معین
و
ویرانه
(نِ) (اِ.) خرابه.
معین
و
ویارانه
(نِ) (اِمر.) (عا.) خوراکی که برای رفع ویار زن آبستن تهیه کنند.
معین
و
وژول
(وُ) (اِ.)۱- بجول ؛ استخوان پاشنة پا.۲- شور و غوغا.
«
‹
70
71
72
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها