جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ک
معین
کنار کشیدن
(~. کَ دَ) (مص ل.) دست از کاری کشیدن.
ک
معین
کمیسر
(کُ س) (اِ.) کلانتر.
ک
معین
کنجل
(کُ جُ) (اِ.)۱- هر چیز پیچیده و درهم کشیده.۲- دست و پایی که انگشتان آن...
ک
معین
کنایه زدن
(~. زَ دَ) (مص ل.) منظور خود را غیرصریح بیان کردن.
ک
معین
کنار آمدن
(~. مَ دَ) (مص ل.) سازش کردن، به تفاهم رسیدن.
ک
معین
کمیساریا
(کُ) (اِ.) کلانتری.
ک
معین
کنجد
(کُ جِ) (اِ.) از گیاهان دو لپهای روغنی است که از دانة آن روغن گرفته م...
ک
معین
کنایه
(کِ یِ) (مص ل.) گفتن سخنی که بر غیر موضوع اصلی خود دلالت کند مانند نا...
ک
معین
کنار
(کُ) (اِ.) میوة درخت سدر.
ک
معین
کمیز
(کُ مِ) (اِ.) ادرار، شاش. گمیز هم گفته میشود.
«
‹
106
107
108
109
110
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها