جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ک
معین
کنجه
(کُ جَ یا جِ) (ص.) = کنج:۱- خری که زیر دهانش ورم کرده باشد.۲- خر دم بر...
ک
معین
کنب
(کَ نَ) (اِ.) کنف، گیاهی که از آن ریسمان بافند.
ک
معین
کنار کشیدن
(~. کَ دَ) (مص ل.) دست از کاری کشیدن.
ک
معین
کمیسر
(کُ س) (اِ.) کلانتر.
ک
معین
کنجل
(کُ جُ) (اِ.)۱- هر چیز پیچیده و درهم کشیده.۲- دست و پایی که انگشتان آن...
ک
معین
کنایه زدن
(~. زَ دَ) (مص ل.) منظور خود را غیرصریح بیان کردن.
ک
معین
کنار آمدن
(~. مَ دَ) (مص ل.) سازش کردن، به تفاهم رسیدن.
ک
معین
کمیساریا
(کُ) (اِ.) کلانتری.
ک
معین
کنه
(~.) (اِ.) فتیلة چراغ، پلیته.
ک
معین
کنسرسیوم
(کُ س یُ) (اِ.) شرکتی که از چند شرکت برای منحصر کردن کالا یا بهره بر...
«
‹
111
112
113
114
115
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها