جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ک
معین
کنداگر
(کَ. گَ) (ص.) کنده گر، حکاک.
ک
معین
کنترباس
(کُ تِ) (اِ.) بزرگترین و بم ترین آلات موسیقی و آن از سازهای اصلی و شب...
ک
معین
کناس
(کَ نّ) (ص.)۱- رفتگر، زباله - کش.۲- کسی که چاه مستراح را پاک میکند....
ک
معین
کمینگاه
(کَ یْ) (اِمر.) جایی که در آن کمین کنند.
ک
معین
کندامویه
(کُ یَ یا یَ) (اِمر.) مویی که چون کودک زاده شود در بدن او باشد، موی ما...
ک
معین
کنتراست
(کُ تْ) (اِ.)۱- تضاد احساسات و افکار و رنگها.۲- میزان اختلاف میان رو...
ک
معین
کناز
(کَ) (اِ.) بن و بیخ خوشة خرما. کاناز هم گویند.
ک
معین
کمینه
(کَ نِ) (ص.)۱- کمترین.۲- فرومایه، حقیر.
ک
معین
کنسک
(کِ نِ) (ص.) نک کِنِس.
ک
معین
کندوله
(کُ لَ یا لِ) (اِ.) نک کندو.
«
‹
111
112
113
114
115
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها