جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ک
معین
کنسل
(کَ س) (اِ.) لغو، فسخ.
ک
معین
کندو
(کَ) (اِ.)۱- خانة زنبور عسل.۲- ظرف بزرگِ گلی که در آن غله ریزند.
ک
معین
کنسرواتوار
(~.) (ص.) کسی که به سنن و آداب گذشته پابند است و از بدعتها احتراز دا...
ک
معین
کنده کاری
(کَ دِ) (حامص.) حکاکی روی چوب، فلز و غیره. حکاکی.
ک
معین
کنوانسیون
(کُ یُ) (اِ.) موافقت نامه یا عهدنامة میان چند کشور.
ک
معین
کنسرواتوآر
(کُ س تُ) (اِ.) مدرسهای که در آن جا موسیقی تأتر و هنرهای نمایشی را ...
ک
معین
کنده
(کَ دِ) (ص مف.)۱- حفر شده.۲- بیرون کشیده شده.۳- خندق، گودال، حفره، چاه...
ک
معین
کنو
(کَ نَ) (اِ.) کنف.
ک
معین
کنسرو
(کُ س) (اِ.) غذای آماده که در قوطی سربسته و فاقد هوا نگه داری میشود....
ک
معین
کندن
(کَ دَ) (مص م.)۱- حفر کردن.۲- جدا کردن.۳- کشیدن و از بیخ برآوردن.۴- ج...
«
‹
113
114
115
116
117
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها