جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ک
معین
کنسول گری
(~. گَ) (اِ.) اداره یا محل کار کنسول.
ک
معین
کندوره
(کَ رَ یا رِ) (اِ.)۱- سفره، سفرة چرمین.۲- پیش بند.
ک
معین
کنسول
(کُ) (اِ.) نماینده سیاسی یک دولت در کشوری بیگانه.
ک
معین
کندواله
(کُ لِ) (ص.)تنومند، درشت هیکل.
ک
معین
کنسل
(کَ س) (اِ.) لغو، فسخ.
ک
معین
کندو
(کَ) (اِ.)۱- خانة زنبور عسل.۲- ظرف بزرگِ گلی که در آن غله ریزند.
ک
معین
کنیتکس
(کِ تِ) (اِ.) نام تجاری مادهای مرکب از پودر خاک سنگ، سیمان سفید و موا...
ک
معین
کنود
(کَ) (ص.)۱ - ناسپاس، حق ناشناس.۲- بخیل.
ک
معین
کهول
(کَ) ۱- (ص.) مردی که در ریش او موهای سیاه و سفید باشد.۲- عنکبوت.
ک
معین
کهربارنگ
(~. رَ) (ص مر.) هر چیز زردرنگ مانند کهربا.
«
‹
115
116
117
118
119
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها