جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ک
معین
کنف
(~.) (اِ.)۱- جانب، کرانه، طرف.۲- نگاه داری، حمایت.۳- سایه، ظل.
ک
معین
کنز
(کَ نْ) (اِ.) گنج، اندوخته. ج. کنوز.
ک
معین
کنغاله
(کَ لِ) (ص.)۱- فاحشه، روسپی.۲- بخیل، ممسک.
ک
معین
کندی
(کُ دِ) (حامص.)۱- حماقت، سستی.۲- تنگدستی، فقر.
ک
معین
کنشت
(کِ یا کُ نِ) (اِ.)۱- معبد یهودیان (خصوصاً).۲- عبادتگاه، کافران (عموم...
ک
معین
کندک
(کُ دَ) (اِ.) نان ریزریز شده، نان پاره پاره.
ک
معین
کوار
(~.) (اِ.) سبزی خوردنی، تره.
ک
معین
کهل
(کَ) (ص.) مسن، سالخورده.
ک
معین
کنیه
(کُ یَ یا یِ) (اِ.) لقب، بَرنام.
ک
معین
کنونی
(~.) (ق.) فعلی، مربوط به زمان حال.
«
‹
115
116
117
118
119
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها