جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ک
معین
کنگره دار
(~.) (ص مر.) دندانه دار.
ک
معین
کوانتوم
(کُ تُ) (اِ.) کوچک ترین مقدار هر کمیت فیزیکی که میتواند به طور مستقل...
ک
معین
کهنه کار
(~.) (ص فا.) آزموده، هشیار.
ک
معین
کهتاب
(کَ) (اِمر.) = کاه تاب:۱- کاه دود.۲- ادویة جوشانیده که گرماگرم به جهت ...
ک
معین
کنگره
(کُ گِ رِ) (اِ.) شرفه، دندانه، دندانههای بالای دیوارها و بلندیهای هر...
ک
معین
کوالیدن
(کَ یا کُ دَ) (مص ل.) جمع کردن، اندوختن.
ک
معین
کهنه رباط
(~. رِ) (اِمر.) کنایه از: جهان.
ک
معین
کهبل
(کَ بُ یا بَ) (ص.) نادان، احمق.
ک
معین
کنگر
(کَ گَ) (اِ.) گیاهی است خاردار با برگهای بریده و ساقة سفید، کوتاه و س...
ک
معین
کواعب
(کَ عِ) (اِ.) جِ کاعب ؛ پستان برآمدگان.
«
‹
119
120
121
122
123
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها