جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ک
معین
کوت
(اِ.) یکی از پنج سهمی که برحسب سنت مبنای تقسیم محصول به شمار میرود.
ک
معین
کوم
(اِ.) گریبان.
ک
معین
کوفیه
(یَّ) (اِ.) دستار چهار - گوشهای که مردان عرب روی سر خود می - اندازن...
ک
معین
کوسه
(س) (ص.)۱- مردی که ریش نداشته باشد.۲- شکل پنجم از اشکال رمل، فرح.
ک
معین
کورمال
(ق مر.) (عا.) حرکت با احتیاط و دست مالیدن به اطراف در تاریکی.
ک
معین
کودتا
(دِ) (اِ.) ساقط کردن حکومتی به طور ناگهانی از طریق نیروهای نظامی.
ک
معین
کوبیسم
(اِ.) سبکی در نقاشی که در آن نقاش اشیا و حتی موجودات را به شکل هندسی ...
ک
معین
کولیدن
(دَ) (مص ل.) کندن، کاویدن زمین.
ک
معین
کوفشان
(اِ.) بافنده، جولاهه.
ک
معین
کوسن
(سَ) (اِ.) بالش، بالشتک.
«
‹
123
124
125
126
127
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها