جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ک
معین
کیی
(کَ یا کِ) (حامص.) پادشاهی، شاهی.
ک
معین
کین ایرج
(رَ) (اِمر.) = کینة ایرج: نام لحن نوزدهم از سی لحن باربد.
ک
معین
کیفیت
(کِ یا کَ فِ یَّ) (مص جع.) صفت، چگونگی.
ک
معین
کیز
(کِ) (اِ.) نمد.
ک
معین
کیک
(کَ یا کِ) (اِ.) مردمک چشم، مردم چشم.
ک
معین
کین
(اِمص.) عداوت، دشمنی.
ک
معین
کیفی
(کِ یا کَ) (ص.)۱- دارای شکل کیف.۲- قابل گذاشتن در کیف.
ک
معین
کیر
(اِ.) اندام تناسلی نر به ویژه انسان که ادرار و منی از طریق سوراخی در س...
ک
معین
کیچ کیچ
(ص.) پراکنده، پریشان.
ک
معین
کیمیاگر
(گَ) (ص فا.) کسی که به علم کیمیا اشتغال داشته باشد.
«
‹
143
144
145
146
147
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها