جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ک
معین
کاسل
(س) (اِفا.) سست و کاهل.
ک
معین
کالنگ
(لَ) (اِ.) نوعی کارد نعلبندان و بیطاران اسب.
ک
معین
کالار
(اِ.)۱- آبکند عمیق که اسب و سوار از آن گذر نتواند کرد.۲- تخته سنگ پهن ...
ک
معین
کافرمژه
(~. مُ ژِ) (ص مر.) مجازاً: سیاه - چشم.
ک
معین
کاغذ
(غَ) (اِ.) ورقة نازک، خم پذیر و مسطحی که معمولاً از خمیر الیاف گیاهی ...
ک
معین
کاسه یکی
(~. یِ) (ص مر.) هم - خوراک، هم غذا.
ک
معین
کاسر
(س) (اِفا.) شکننده.
ک
معین
کالنده
(لَ دِ) (ص فا.) به شتاب رونده، جیم شونده.
ک
معین
کالابرگ
(بَ) (اِ.) کوپن.
ک
معین
کافر
(فَ) (اِفا.) بی دین، ملحد. ج. کفره، کفار.
«
‹
16
17
18
19
20
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها