جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ک
معین
کاسبرگ
(بَ) (اِ.) هر یک از قطعهها یا بخشهای کاسة گل که معمولاً سبز و گاه به...
ک
معین
کالجوش
(اِ.) = کله جوش: اشکنه، نوعی غذای حاضری.
ک
معین
کافورپوش
(ص فا.) سفیدپوش.
ک
معین
کاغنه
(نَ یا نِ) (اِ.) = کاغنو:۱- کرمی است سیاه و سرخ و زهردار، ذروح.۲- کرم ...
ک
معین
کاشه
(شَ یا ش) (اِ.) یخ نازکی که روی آب میبندد.
ک
معین
کاسه نمد
(~. نَ مَ) (اِ.) هر یک از واشرهای لاستیکی گرد در اندازههای مختلف که د...
ک
معین
کاسب
(س) (اِفا.) بازاری، سوداگر. ج. کسبه.
ک
معین
کالجار
(اِمر.)۱- کارزار، حرب.۲- مزرعة برنج، برنجزار.
ک
معین
کافور خوردن
(خُ دَ) (مص ل.) کنایه از: زایل شدن نیروی جنسی.
ک
معین
کاغذین جامه
(~. مِ) نک جامة کاغذین.
«
‹
19
20
21
22
23
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها